اگه مي خواي دانلود كني به ادامه مطلب مراجعه كن.
برچسب : نویسنده : ابوالفضل simorgh3 بازدید : 240
براي مطالعه به قسمت ادامه ي مطلب مراجعه كنيد.
برچسب : نویسنده : ابوالفضل simorgh3 بازدید : 217
برچسب : نویسنده : ابوالفضل simorgh3 بازدید : 301
برچسب : نویسنده : ابوالفضل simorgh3 بازدید : 228
برچسب : نویسنده : ابوالفضل simorgh3 بازدید : 292
سلام من بد بخت پنج ساعت فقط داشتم همه اين داستان رو مي نوشتم همين كه مي خواستم گزينه ارسال مطلب رو بزنم كامپيوتر هنگ كرد و مجبور شدم دوباره براتون اين داستان رو بنويسم .خوب چاره اي نيست چيكار كنيم ديگه اين پيشرفت علم هم بعضي وقت ها بايد پس رفت كنه كه بتونه خوب پيشرفت كنه.
شروع مي كنيم:
چند روز مونده بود به عيد كه ما و عموم اسباب و اساسيه رو جمع كرديم و به سمت طبس گلشن راه افتاديم بعد از چند ساعت در راه به دليل داشتن ناهمواري در جاده دل و روده مون به هم پيچيد دوست نداشتيم ... سيمرغ بلورين...برچسب : نویسنده : ابوالفضل simorgh3 بازدید : 247
زنى سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.
یکروز تصمیم گرفت میزان علاقهاى که دامادهایش به او دارند را ارزیابى کند.
یکى از دامادها را به خانهاش دعوت کرد و در حالى که در کنار استخر قدم مىزدند
از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت.
دامادش فوراً شیرجه رفت توى آب و او را نجات داد.
فردا صبح یک ماشین پژو ٢٠٦ نو جلوى پارکینگ خانه داماد بود و روى شیشهاش
نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»
زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً شیرجه رفت توى
آب وجان زن را نجات داد.
داماد دوم هم فرداى آن روز یک ماشین پژو ٢٠٦ نو هدیه گرفت که روى شیشهاش
نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»
نوبت به داماد آخرى رسید.
زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت.
امّا داماد از جایش تکان نخورد.
او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از دنیا برود پس
چرا من خودم را به خطر بیاندازم.
همین طور ایستاد تا مادر زنش درآب غرق شد و مرد.
فردا صبح یک ماشین بىامو کورسى آخرین مدل جلوى پارکینگ خانه داماد
سوم بود که روى شیشهاش نوشته بود: «متشکرم! از طرف پدر زنت»
سيمرغ بلورين...
برچسب : نویسنده : ابوالفضل simorgh3 بازدید : 359